-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 10:11
در خانه ی قلبت را باز کن تا نماند پشت دری بسته محبت نا امیدانه به این عشق سلام مکن غریبانه به این خوشبختی منگر که جغد شوم سالهاست که از بام خانه ات پریده و آنچه بر جای مانده است پرستوی خبر چین عاشقی است که خبر می آورد از آسمان آبی و صاف آسمانی که منتظر پرواز پرنده ای ست تا او را ببرد به سرزمین گرم خیال
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1384 09:30
گرچه شکستی عهد را مثل غرور ترد من اما چنان دیوانه ام که با غمت سر میکنم گفتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1384 09:27
کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد غرض می داد به ما هر چه پریشانی بود کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1384 14:46
سلام طولانی ترین سلام تقدیم به بزرگترین مسافر دنیا... به صاحب طولانی ترین انتظار عاشقترین قلبها... تقدیم به الهه ی ناز ... که هیچ معشوقی قدر او برای آمدن ناز نکرد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1384 14:40
فریب ما نخور آقا ؛ دروغ می گوییم به جان «حضرت زهرا» دروغ می گوییم چه انتظار ظهوری ، چه درد هجرانی ! میا میا گل طاها ؛ دروغ می گوییم تمام چشم به راهی و انتظار ظهور و ندبه های فرج را دروغ می گوییم دلی که مأمن دنیاست ؛ جای مولا نیست اسیر شهوت دنیا ؛ دروغ می گوییم کدام گریه غربت کدام اشک فراغ قسم به "ام ابیها" دروغ می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1384 14:25
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1384 11:13
خدایا آتش مقدس شک را چنان در من بیافروز تا همه ی یقین هایی که در من نقش کرده اند را بسوزاند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1384 11:09
به سراغ من اگر می آیید پشت هیچستانم پشت هیچستان جایی ست پشت هیچستان رگهای هوا قاصدهایی ست که خبر می آرنداز گل واشده ی دور ترین بوته ی خاک پشت هیچستان چتر خواهش باز است تا نسیم عطشی در بن برگی بدود زنگ باران به صدا می آید آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت جاری ست به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1384 11:06
ومن با آنکه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 09:14
کنار دیدگانت چشمه ای بود و من در پای چشمه تشنه ماندم تو بی آنکه بپرسی این عطش چیست از آب چشمه نوشیدی و رفتی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 مردادماه سال 1384 12:34
سفره را نانی باید راه را گامی سکوت را سخنی تشنه چشمی طلب کند و چشم نگاه را نگاه با کلام می آید و کلام با سلام خودم رادر آینه نگاه کردم راستی کدامیک از ما تصویر دیگری هستیم؟ چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل و اهل عشق چه رسواست بین آدم ها تو میگی افتاب رو دوست داری ولی وقتی آفتاب میشه میری تو سایه تو میگی بارون رو دوست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 08:44
یه داستان و گذاشتم توی این آدرس دوست داشتین بخونین یه چند روزی هم نیستم که آپدیت کنم تا بعد خداحافظ http://www.jonooon.blogsky.com
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 09:17
سلام حالتون خوبه؟ روز تابستونیتون بخیر خوش میگذره؟ مواظب خودتون باشین وشاد و و پیروز مممنون از نظراتتون نمیرنجم اگر باور نداری عشق نابم را که عاشق از ایاب افتاده در این عصر عیاری صدا صدای عشق کشتن نیست اگر چه بر صدایش زخم زد تیغ تاتاری این جا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای ازتو نوشتن مرا کم است اسیر من نه این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 10:00
دستهایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد می دانم می دانم و کبوترها در گودی انگشتانم تخم خواهند گذاشت قفسی باید ساخت هر چه گنجشک و قناری در دنیا هست با کبوترها و پرستوها را یک جا باید به قفس انداخت دیر زمانیست که پرواز کبوترها درفضا ممنوع است که چرا به حریم حرم جت ها خصمانه تجاوز شده است روزگاریست که خوبی خفته ایت و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 12:14
آفتاب اشعه ی طلایی خود را از لابلای شاخه های درختان نخل که پنچه در آسمان انداخته اند برمی چینند. سایه ی سکوت غم انگیزی گویی برآنها سنگینی می کند. امواج آب رود که سرخی کم رنگ شفق را منعکس می سازد با زمزمه های لطیف خود گذشت قرون واعصار را خبر می دهد وبه تو می گوید : یکروز دیگر از عمر گرانبهای تو گذشت هر کجا هستم و باشم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 11:11
چه ساده قلبی با قلبی آشنا می شود وچه سهل دستی دستی را می فشارد وچه آسان نگاهی به نگاهی خو میگیرد وتلخ کلامی نه چندان زیبا دو قلب را از هم جدا میکند اما جدایی ها حاکی از آن نیست که دوستی ها رافراموش کنیم آسمان آبی نیست روز آبی بود یاد من باشد فردا هرچه پروانه می افتد در آب زود از آب درارم یاد من باشد کاری نکنم که به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 11:00
بشردوباره به جنگل پناه خواهد برد به کوه خواهر زد به غار خواهد رفت بیا به حال بشر های های گریه کنیم که با برادر خود هم نمی تواند زیست چنین خجسته وجودی کجا تواند ماند چنین گسسته عنانی کجا تواند رفت صدای غرش تیری دهد جواب مرا به کوه خواهد زد به غار خواهد رفت بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد